به گزارش شهرآرانیوز، نام میرزا حسن آشتیانی، قیام تنباکو در عهد ناصرالدین شاه را تداعی میکند و بعدتر پسرش مرتضی آشتیانی، از فقهای بزرگ حوزه علمیه، با پیوستن به جنبش مشروطیت و تحصن در حرم عبدالعظیم حسنی راه پدر را ادامه داد. حالا از چنین نسلی، پسری متولد شده، اسماعیل نام که خط و ربط علایقش نه به سیاست میرسد و نه به کسوت روحانیت.
اسماعیل از همان ابتدا که چشم و گوش باز کرد و به خود آمد، شیفته هنر شد. تحصیلاتش را در مدرسههای اسلام و دارالفنون پیش گرفت و هرچه جلوتر میآمد، ظواهر دل بستگی به نگارگری در او بیشتر عیان میشد.
پدرش، اما به رسم خاندانش، آرزو داشت او را نیز در لباس طلبگی ببیند یا دست کم به بازارِ کسب و کار بیفتد، اما هنر، خط قرمزی بود که اسماعیل برای عبور از آن میبایست استعداد شگرف خود را در نقاشی اثبات میکرد. پس با اصرار و پافشاری، به مدرسه صنایع مستظرفه رفت که آن روزها به دست کمال الملک مدیریت میشد. ورود به مدرسه کمال الملک، مستلزم ارائه نمونه کار بود.
قبولی در این آزمون، در نهایت خانواده اسماعیل را متقاعد کرد که حضور او در رشته نقاشی آیندهای درخشانتر از دیگر زمینههای علمی به دنبال خواهد داشت. آن چنان که کمال الملک نیز تحصیل در مدرسه را مشروط به تمرکز بر هنر نقاشی دانسته بود ولاغیر. اسماعیل که به سختی رضایت خانواده را برای ادامه تحصیل در رشته هنر جلب کرده بود، با شوقی وصف ناپذیر و پشتکاری مثال زدنی، مسیر پنج ساله مدرسه را در مدت سه سال تمام کرد و شاگرد اول مدرسه کمال الملک شد. به این ترتیب به صلاحدید استادش، پیشه معلمی در مدرسه را دنبال کرد و مدتی بعد به سمت معاونت آن مجموعه برگزیده شد. سال ۱۳۰۷ بود که ریاست مدرسه به او واگذار شد.
دوران مدیریت اسماعیل آشتیانی دوران سازندگی مدرسه صنایع مستظرفه بود؛ درسهای مینیاتورسازی و تذهیب و تاریخ هنر و... در آن دوره به مجموعه اضافه شد و کتابخانهای نیز به همت او گشایش یافت که سالیان سال مورد استفاده قرار گرفت. دو سال پس از آغاز مدیریت او بر مدرسه بود که عزم سفر کرد تا از عالم هنر توشه تازهای برگیرد.
پس در سال ۱۳۰۹ به اروپا سفر کرد و در میانه تجربیات خود با شرکت فیلم برداری «اوفا» روبه رو شد. کمپانی بزرگی در آلمان که اسماعیل آشتیانی با تهیه تک چهره از برخی هنرپیشگان مشهور آن شرکت مشغول به کار شد. همکاری موفقیت آمیز این دو، کمپانی آلمانی را ترغیب کرد تا استعدادی، چون اسماعیل را در کشور خود حفظ کند، اما با پایان تحصیلات، شوق بازگشت به وطن موجب شد تا دست رد به سینه آلمانیها بزند و به ایران برگردد.
سپس با کوله باری از تجربه و علم به دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی مدرسه دارالفنون دعوت شد و فصل تازهای از تدریس را آغاز کرد. در آستانه پنجاه وچهارسالگی پس از عمری خدمت ارزنده به هنر مملکت، به شایستگی نشان درجه اول هنر و دکترای افتخاری از سوی شورای عالی فرهنگ به او تقدیم شد و در نمایشگاه هنرهای زیبای ایران که به دعوت انجمن روابط ایران و شوروی سابق صورت گرفته بود، مدال و نشان درجه اول هنر را دریافت کرد.
پنجاه وهفت ساله که شد در حالی که همچنان به تدریس در دانشکده مشغول بود، تصمیم گرفت ردای آموزش را به دیوار آویزان کند و در ادامه راه، خدمات خود را در رشته هنر نقاشی با عضویت در شورای عالی فرهنگ و هنرهای زیبا و انجمن ادبی فرهنگستان به شیوهای متفاوت ادامه دهد و بیش از گذشته به خلق آثار تازه تمرکز کند. در همین ایام بود که تابلوهای «تک چهره خودش»، تابلوی «نامه نویس»، «بهلول در خواب»، «پرندههای تیرخورده» و «نوازنده آکاردئون» خلق شد. اما آنچه سبب شهرت و جاودانگی اسماعیل آشتیانی در میان هنرمندان رنگ آشنا شد، ذوق شاعرانه او در طراحی آثار بود.
اسماعیل آشتیانی که از همان ابتدای راه، کمال الملک را الگوی نقاشی خود قرار داده بود، سوژههای طبیعی و روزمرگی مردمان کوچه و بازار را به سوژههای اشرافی و درباری ترجیح میداد. طبیعت، اساس ایدههای او به شمار میآمد و به تبع استادش، از مدل زنده و طبیعی برای نقش زدن بر بوم نقاشی استفاده میکرد. از اسماعیل آشتیانی نزدیک به صد تابلو به جا مانده که پس از نمایش در چندین نمایشگاه داخلی و خارجی، یا از سوی شخص او به کتابخانه مجلس شورای ملی اهدا شد یا در موزهها و مجموعههای خصوصی یا نزد خانواده اش نگهداری میشود.
اسماعیل آشتیانی هفتادوهشت سال عمر کرد و در طول شش دهه حضور مؤثر در عرصه هنر، علاوه بر آثار ارزشمند به جا مانده، به تربیت شاگردانی دست یافت که هریک اسماعیل زمانه خود شدند. از جمله علی اشرف والی که میتوان آثارش را در موزه آستان قدس رضوی و موزه لوور به نظاره نشست. دهم اردیبهشت سال ۱۳۴۹ اسماعیل آشتیانی در حالی دیده بر جهان فروبست که از تابلو ناتمام چهره همسرش دست کشید و به دیدار یار شتافت.
اسماعیل آشتیانی را هرچند به هنر نقاشی اش میشناسند، اما او دستی بر آتش شعر نیز داشت و با تخلص «شعله»، آثار درخور توجهی را از خود به یادگار گذاشت. دیوان اشعار، تنها اثر مکتوب به جا مانده از او نبود و در حیطه پژوهش و سفرنامه نویسی و متون تخصصی، میتوان به آثاری، چون شرح حال و تاریخ حیات کمال الملک، سفرنامه اروپا، اختراع الفبایی بر مبنای حروف فارسی برای اصلاح خط، مناظر و مرایا، ادعیه قرآن یا احسن الادعیه، تصحیح دیوان منوچهری دامغانی، تصحیح دیوان امیرخسرو دهلوی؛ نماز در اسلام و منتخباتی از رباعیات خیام و ترانههای باباطاهر و صائب و حافظ اشاره داشت.